خیلی دیره....
وقتی که تازه میفهمی اونی که از همه ساکت تر بود،بیشتر از همه دوست داشت،
ولی تو ......
حواست به شیرین زبونی یه عشق دروغی بود...!!!
خیلی دیره....
وقتی که تازه میفهمی اونی که از همه ساکت تر بود،بیشتر از همه دوست داشت،
ولی تو ......
حواست به شیرین زبونی یه عشق دروغی بود...!!!
حالا که تا اینجا آمده ام ،حالا که چیزی تا رسیدن به تو نمانده است....
خدا تازه یادش افتاده که ما قسمت هم نیستیم....!!!
برای بعضی درد ها نه میتوان گریه کرد....نه میتوان فریاد زد....
برای بعضی دردها فقط میتوان نگاه کرد....لبخند زد و بی صدا شکست...!!!
معشوغه ای پیدا کرده ام به نام .......
روزگار.............
این روزها مرا در آغوش خویش سخت به بازی گرفته است.......
بار الها
"زخم" ها "رحم" میخواهند
فقط این دو نقطه را بردار....
یادش به خیر....
من بودم و تو....
او بود و دیگری.....
این روزها
تویی و او.....
من مانده ام و خدا.....
پشیمان اند کفشهایم که این همه راه را
با نیامدن هایت راه آمدند......
عکس تو
بر عکس تو
مدام در آغوش من است....
تعداد صفحات : 10