به قول سهراب سپهری:
کاش دانه های دلم همچون اناری پیدا بود....
تا میدیدی هر دانه تو را هزار دانه دوست میدارد...
هر کجا باشی،جایت سبز،لبت پر خنده باد....
و مرا همین بس که تو دوستم هستی....
مثل دیروز، مثل امروز، تا ته فردا.....
به قول سهراب سپهری:
کاش دانه های دلم همچون اناری پیدا بود....
تا میدیدی هر دانه تو را هزار دانه دوست میدارد...
هر کجا باشی،جایت سبز،لبت پر خنده باد....
و مرا همین بس که تو دوستم هستی....
مثل دیروز، مثل امروز، تا ته فردا.....
نیا باران.....
عاشقانه اش نکن!!!
من و او "ما" نشدیم........
نگران نباش حال من خوب است،بزرگ شده ام....
دیگر آنقدر کوچک نیستم که در دلتنگی هایم گم شوم....
آموخته ام که این فاصله ی کوتاه بین لبخند و اشک نامش "زندگیست"
آموخته ام که دیگر دلم برای "نبودنت "تنگ نشود....
راستی....
بهتر از قبل دروغ میگویم،
"حال من خوب است"
خوب خوب.....!!!
نه عاشق بوده اند،
نه عاشق میشوند،
گنجشک هایی که یک عمر از این شاخه به آن شاخه پریدن عادتشان است..
دو نفر که همدیگرو خیلی دوس داشتند و یک لحظه نمیتونستند از هم جدا باشند با خوندن یک جمله معروف از هم
جدا میشوند تا یکدیگر رو امتحان کنند و هر کدام در انتظار دیگری همدیگر رو نمیبینند.....
چون....
هردو به صورت اتفاقی به جمله معروف ویلیام شکسپیر برخورد میکنند که میگه:
"عشقت را رها کن اگر خودش برگشت،مال توست و اگر برنگشت از قبل هم مال تو نبوده"
اگر روزی داستان من را نقل کردی بگو:
بی کس بود اما کسی رو بی کس نکرد،
تنها بود اما کسی رو تنها نذاشت،
دل شکسته بود اما دل کسی رو نشکست،
کوه غم بود ولی کسی رو غمگین نکرد
و شاید بد بود ولی واسه کسی بد نخواست....
نیستی که بریزمت روی عمیق ترین زخمم!
نیستی که نمیرم!
نیستی!
از این همه زخمهای خالی، نه،
از این همه که نیستی،مُردم....
تعداد صفحات : 10